شرح حال واقعی رنگ پریده

پریمیوم

یکشنبه نهم آذر ۱۴۰۴ 20:18

افتضاح بزرگی بود.

مهم نیست. از کیه از خونه بیرون نرفتم. دقیقا از جمعه. وای از خونه موندن متنفرم. فردا؟ میرم کتابخونه.

سفارشام پنجشنبه میرسه. و اینکه... دد نوت بهترین بود بهترین. و ال از بهترین هم بهترین تره.

بعلاوه اینکه ملو رو هم دوست دارم. ای زندگی خسته کننده. یکار جالب برام بکن زندگی. یچیز جالب. یه سرنوشت جدید رو برام رقم بزن. قول میدم جبران میکنم.

یه دنیای جدید یه بعد جدید. احتیاج به ادمای جدید دارم. مهم نیست چطور باشن. میتونم کاری کنم که همشون باهام خوب باشن.

X
بیوگرافی
زیر اشعه های نور گرم خورشید
کنار نسیمی که از لابه لای انگشتانم رد میشد
با دیدن برگ های درختهای سرو سر به فلک کشیده
آرزو کردم که ای کاش همه چیز به آرامش آن لحظه میبود
و تا کنون
هیچ چیز برایم بهاری تر از این نبوده.
و تمام زندگی من شد درختهای سرو، خورشید، آسمان آبی و نسیم!
و در میان تمام اینها من گمشدم.
در پی خودم میگشتم
شاید پشت درخت سرو سبزی خودم را جا گذاشته باشم.
شاید؟!
و حالا مینویسم از رنگ پریده ترین حالت هایی که بعد از ملاقات با درختهای سرو داشتم
همه چیز همانجا تمام شد و من رنگ پریده شدم.
بی روح و سبک
و تمامِ تمام من آنجا جا مانده است.
ای کاش بالاخره برسد روزی که رنگ پریده به سرو های سبز برسد....
کدهای وبلاگ

دریافت کد قفل وبلاگ