با يه عالمه ذوق و شوق اومدم خونه كه چمدون جمع كنيم مامان گفت نميريم. عصبانيم. كاش معجزه بشه، كاش...
لعنت به همشون. من واقعا به يه هفته تعطيلي احتياج داشتم!!
X
بیوگرافی
زیر اشعه های نور گرم خورشید کنار نسیمی که از لابه لای انگشتانم رد میشد با دیدن برگ های درختهای سرو سر به فلک کشیده آرزو کردم که ای کاش همه چیز به آرامش آن لحظه میبود و تا کنون هیچ چیز برایم بهاری تر از این نبوده. و تمام زندگی من شد درختهای سرو، خورشید، آسمان آبی و نسیم! و در میان تمام اینها من گمشدم. در پی خودم میگشتم شاید پشت درخت سرو سبزی خودم را جا گذاشته باشم. شاید؟! و حالا مینویسم از رنگ پریده ترین حالت هایی که بعد از ملاقات با درختهای سرو داشتم همه چیز همانجا تمام شد و من رنگ پریده شدم. بی روح و سبک و تمامِ تمام من آنجا جا مانده است. ای کاش بالاخره برسد روزی که رنگ پریده به سرو های سبز برسد....